» جاذبه های گردشگری هرمزگان » روایت سفر جنوب، از هرمز شگفت انگیز به هنگام آرامش…!
سفرنامه-جنوب-بخش-اول
جاذبه های گردشگری هرمزگان

روایت سفر جنوب، از هرمز شگفت انگیز به هنگام آرامش…!

۱۷ بهمن ۱۳۹۸ 14۰2,650

زمستان و فصل سرما برای بسیاری از عاشقان سفر از جمله نگارنده این مقاله، عاملی محرک برای سفر به نواحی جنوبی کشور است که در این فصل هوایی بهاری و مطلوب دارند. زمستان امسال نیز بهانه‌ای برای این عاشق سفر بود که بار دیگر از دود و دم و دغدغه‌های شهری فاصله گرفته و لختی در سواحل جنوب کشور عزیزمان بیاسایم. در این مطلب بر آنم که چکیده‌ای از سفر دو هفته‌ای خود به جنوب ایران را بازگو کنم. با ما در وبلاگ اقامت ۲۴ همراه باشید.

چرا سفر جنوب؟

شاید اولین مسئله در هر سفر انتخاب مقصد و زمان آن باشد. همانطور که پیشتر گفته شد، جنوب ایران از اواخر پاییز تا نوروز هوایی بسیار مطلوب و بهاری دارد. هوایی با متوسط حدودی ۲۴ درجه سانتیگراد در روز و حدود ۱۴ درجه سانتیگراد در شب. بازدید از شگفتی‌های مناظر و سواحل زیبای خلیج نیلگون فارس را به این آب و هوایی مطلوب بیافزایید، قطعا همین حالا برای سفر به جنوب ایران برنامه‌ریزی خواهید کرد.

لباس-محلی-بندرعباس
لباس محلی زنان در بندرعباس

دلیل دیگری که هر فردی را برای سفر به جنوب وسوسه می‌کند، مردم خونگرم و مهربان آن است. مردمی که با وجود مشکلات زیاد و فقری که اغلب با آن روبرو هستند، به لحاظ عشق و صفای باطن بسیار غنی‌اند. مردمانی چنان زلال و ساده‌دل که رافت وجودشان شما را عاشق می‌کند. مردمی که با همه نداری‌ها، از هیچ داشته‌ای برای مهمان خود دریغ نمی‌کنند.

اما سئوال بزرگ اینجاست. کجای جنوب؟ سواحل جنوبی ایران از آبادان و اروندرود آغاز و تا پس از بندر زیبای گواتر در سیستان و بلوچستان امتداد می‌یابد. از اینرو شما برای سفر به جنوب انتخاب‌های زیادی دارید. انتخاب نگارنده اما سفر به سرزمین شگفتی‌هاست. هرمز اعجاب انگیز! در ادامه با سفرنامه جنوب و سفر به هرمز با من همسفر شوید.

بیشتر بخوانید:

تدارکات سفر جنوب!

برای یک کارمند مثل من مهمترین نکته برای تدارک سفر گرفتن مرخصی و بلیط سفر است. از آنجایی که تصمیم برای سفر ناگهانی بود پیدا کردن بلیط بسیار دشوار بود. از طرفی به خاطر تعطیلات بهمن، بلیط‌ها یا خیلی گران بودند یا اصلا بلیطی نبود. نکته بعدی مسافت بسیار زیاد تا بندرعباس بود. مسافت حدود ۱۳۰۰ کیلومتری که ممکن است با قطار حدود ۲۲ ساعت طول بکشد. نکته‌‌ای که سبب می‌شد عملا یک روز کامل از ساعات گرانبهای مرخصی را در راه بگذارنم. از طرفی بلیط بسیار گران هواپیما تا بندرعباس یا قشم باعث می‌شد از آن صرف‌نظر کنم.

عشق به سفر سبب شده تا همواره آماده سفر کردن باشم و تدارکات و ضروریات سفر را از پیشتر تهیه کنم. بنابراین بستن کوله سفر آنقدرها طول نکشید. تا توانستم از همراه برداشتن وسایل غیر ضروری اجتناب کردم و از شب قبل سفر کوله بار را بستم. سعی کردم زود بخوابم و خود را برای سفر مهیا کنم.

بیشتر بخوانید:

پرواز-مشهد-شیراز
پرواز مشهد-شیراز

انتخاب مسیر سفر به هرمز

بعد از جستجوی فراوان تصمیم گرفتم ابتدا با هواپیما به شیراز و سپس با اتوبوس از شیراز راهی بندر عباس شوم. این کار حداقل ۱۲ ساعت برای من زمان می‌خرید و از طرفی مجبور نبودم مبلغ زیادی بابت بلیط پرداخت کنم. از طرفی می‌توانستم صبح تا عصر سر کار حاضر شوم و سپس به سمت شیراز پرواز کنم. نکته دیگر این بود که نیاز به جایی برای اقامت در شب اول سفر نداشتم و با خوابیدن در اتوبوس صبح به بندرعباس می‌رسیدم.

 بالاخره روز موعود فرارسید. صبح با کوله بسته سر کار رفتم تا پس از اتمام ساعت کاری خود را به پرواز شیراز که در ساعت ۷ عصر می‌پرید برسانم. استرس رسیدن به موقع به پرواز اجتناب ناپذیر بود اما برای آرامش خیال ساعتی زودتر خود را به فرودگاه رساندم. نگرانی اصلی من به همراه داشتن چیزهایی بود که ممکن بود در فرودگاه دردسرساز باشد. مثل اره و چاقو (البته برای آشپزی!) و کپسول گاز اجاق سفری. غیر از مورد آخر که حتی نمی‌توانست در بار وجود داشته باشد سایر موارد برای من مشکلی ایجاد نکرد.

طلوع-زیبای-خورشید-بندرعباس
طلوع زیبای خورشید بندرعباس

وارد هواپیما شده و در صندلی خود مستقر شدم و از دور به چراغ‌های روشن شهر که از قاب پنجره هواپیما پیدا بودند خیره شدم. به راستی که از این بالا شهر با همه آدم‌ها و مشکلات ریز و درشتشان چه حقیر می‌نماید.

اسکله-شهید-حقانی-بندرعباس
اسکله شهید حقانی بندرعباس

پس از رسیدن به فرودگاه شیراز برای دقایقی دلم برای حافظیه و دیگر زیبایی‌ها و دیدنی‌های شیراز پرکشید. اما باید به سمت ترمینال می‌رفتم و خود را برای یک سفر نسبتا طولانی ۸ یا ۹ ساعته به سمت بندرعباس آماده می‌کردم.

اسکله شهید حقانی مسیر رفتن به هرمز

لذت دیدن طلوع خورشید از پس خلیج فارس نوید سفری خاطره‌انگیز می‌داد. قدم زدن در بندر عباس با هوای بهاری و مطبوع صبحگاهیش در حالی که روز قبل با سرمای خشک مشهد دست و پنجه نرم می‌کردم بسیار لذت‌بخش بود. اما از آنجا که مقصد هرمز بود باید دل می‌کندم. پس به سمت اسکله شهید حقانی حرکت کردم. شما برای سفر به قشم و هرمز از بندرعباس باید از اسکله حقانی و بوسیله شناورهای تندرو سفر کنید. مسیری که حدود ۴۵ دقیقه تا اسکله هرمز به طول می‌انجامد.

پیش-بسوی-هرمز
پیش به سوی هرمز

چند لکه ابر بر فراز آسمانی که زمینش آبهای خلیج فارس بود، در تلفیقی چشم‌نواز با نور صبحگاهی طلوع، منظره‌ای خارق‌العاده را خلق کرده بودند. برای یک شیفته زیبایی‌های طبیعت که از هیاهوی زندگی شهری گریخته، تصویری از این زیباتر هم ممکن است؟

نور صبحگاهی فضای داخل ایستگاه شناورهای هرمز را پر کرده. تقریبا هیچ کس منتظر رسیدن شناور بعدی نیست که این خود می‌تواند نشانه‌ای باشد که شناور اول را از دست داده‌ام. این به من کمی وقت می‌دهد تا لباس‌های زمستانی که از دیروز بر تن داشتم را با لباس‌های مناسب و خنک تر جایگزین کنم. مسافران دیگر کم‌کم اضافه می‌شوند و جانی تازه به ایستگاه پیش از این خالی می‌دهند.

طلوع خورشید در اسکله حقانی بندرعباس

یک زوج کوله گرد که لختی پیش به سالن انتظار اضافه شده بودند مقداری از صبحانه خودشان که نان و پنیر سبزی دلچسبی بود را به من تعارف کردند. این نوعی همبستگی بین کوله‌گردهاست که داشته‌هایشان را با یکدیگر به اشتراک می‌گذارند و اصطلاحا هوای هم را دارند.

شناور رسید و همه برای سوار شدن آماده شدیم. همینطور که شناور در حال پر شدن بود، ذوق و هیجان من هم زیاد و زیاد تر می‌شد. آخر مدت زیادی بود برای این روز و برگشتن به این خاک سحرآمیز لحظه‌شماری می‌کردم.

سوار بر شناور تندرو به سوی هرمز

جزیره هرمز

بالاخره بعد از ۴۵ دقیقه دریانوردی به اسکله هرمز رسیدیم و البته باز هم مثل همیشه و همه وسایل حمل‌و‌نقل عمومی، ناگهان همه برای پیاده شدن راهرو را پر کردند. در این شرایط همیشه ترجیح می‌دهم در صندلی بمانم تا از ازدحام جمعیت خروجی کاسته شود. عجله‌ای در کار نبود و از طرفی این عجله نهایتا ۵ دقیقه زمان بیشتر به من می‌داد که آنقدرها رغبتی برایش نداشتم.

خاک رنگی هرمز سوغات جزیره نیست!

پا به اسکله که می‌گذاری زنان و کودکان هرمزی را می‌بینی که در حال فروش صنایع دستی هرمز هستند. البته این صنایع دستی در کمال تعجب خاک‌های رنگی و صدف‌ها و گوش‌ماهی‌های هرمز هستند. این مسئله مرا به فکر فرو می‌برد. از یک طرف بسیاری از مسافرانی که به هرمز می‌آیند مقداری از این خاک را با خود به یادگار (!) می‌برند. از طرف دیگر این خاک‌ و ماسه‌ها به صورت عمده به کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس صادر می‌شود. خوب شاید این مسئله باعث شده مردم شهر نیز به خود اجازه بهره‌برداری از خاک شهرشان به این شکل را بدهند. اما این روند تا کی می‌تواند ادامه پیدا کند…!؟

خاکهای رنگی جزیره هرمز

هرمز به عنوان یک میراث طبیعی کم‌نظیر و شاید بی‌نظیر در ایران و جهان در حال تخریب خواسته و ناخواسته است. کاش در حفظ این میراث کوشا باشیم وگرنه برای آیندگان چیزی جز عکسهایی از این جزیره شگفت‌انگیز باقی نماند. جزیره‌ای که با بیش از ۸۰ کانی مختلف به بهشت زمین‌شناسی معروف است. این کار جدای از حمایت‌ها و نظارت‌های نهادهای دولتی، نیازمند یک همت همگانی است. همتی که بی‌شک نیازمند فرهنگ‌سازی در کلیه سطوح جامعه است. چه از سرمایه‌گذارن و نهادهایی که با ساخت‌وسازهایشان اقلیم جزیره را تغییر می‌دهند. چه مسافرانی که باید با رعایت اصول گردشگری مسئولانه از این میراث مراقبت کنند. و چه مردمان هرمز که به عنوان ساکنین این خاک شگفت‌انگیز باید در حفظ آن کوشا باشند. زیر لب غر و لندی می‌کنم، آهی می‌کشم و گذر می‌کنم.

حال و هوای شهر هرمز

اندکی بعد از ورودی اسکله، انبوه موتورها، سه‌چرخ‌ها و ماشین‌هایی را خواهید دید که آماده‌‍اند تا شما را به گشتی در اطراف هرمز ببرند. حس و حال این شلوغی‌ها وصف‌نشدنی و شورانگیز است. مردان هرمزی که اکثرا ماهیگیر هستند، در فصلی که حجم مسافر افزایش می‌یابد، بیشتر با سه‌چرخ و موتورهایشان به راهنمای گردشگران بدل می‌شوند.

جاده ساحلی جزیره هرمز

زنان هرمزی نیز همپای مردان خود در خیابان‌ها و یا در خانه‌هایشان در کوچه پس‌کوچه‌های تنگ و تودرتوی شهر با پخت غذاهای محلی هرمز، به اقتصاد خانواده‌هایشان کمک می‌کنند. از جمله این غذاها می‌توان به انواع نان‌ها که با سوراغ و مهیاوه (مایه‌ای که از روغن ماهی و خاک قرمز خوراکی هرمز بدست می‌آید) درست می‌شوند، توموشی و انواع غذاهای دریایی مثل صدف و میگو و ماهی اشاره کرد.

حال و هوای جزیره

این مردمان خونگرم و مهربان همواره با لبخند از شما پذیرایی خواهند کرد و بی‌چشم داشت به شما کمک می‌کنند. اگر می‌خواهید ارتباط صمیمی‌تری با مردم محلی برقرار کنید، توصیه من به شما این است که آقایان را خالو (به معنی دایی) و خانوم‌ها را خاله صدا بزنید. این روشی است که خود محلی‌ها برای صدا زدن یکدیگر استفاده می‌کنند.

سرحدی به چه کسانی گفته می‌شود؟

از آنجا که تعدادی از دوستانم در هاستل یکی دیگر از دوستان مشترکمان اقامت داشتند، به آنجا رفتم. طی سال‌های اخیر بسیاری از افرادی که با این جزیره دوست‌داشتنی انس گرفتند تصمیم بر ماندن و کار در آن گرفتند. بدین‌گونه بود که بسیاری از غیر بومیان که محلی‌ها آنها را “سرحدی” می‌نامند با اجاره یا خریدان املاک در شهر هرمز اقدام به گشایش “هاستل” کرده اند. این کار طی ۵ ۶ سال گذشته سبب چندبرابر شدن اجاره‌ها در شهر هرمز شده است.

هاستل‌های هرمز

نکته قابل تامل دیگر در این خصوص تبادلات فرهنگی است که در این میان طی سالهای اخیر روی داده است. بطوریکه بسیاری از سرحدی‌هایی که شیفته فرهنگ و اصالت مردمان خونگرم بومی می‌شدند، رفته رفته رنگ و بوی جنوبی بخود گرفتند و رخت و لباس‌هایشان به سبک بومیان جنوب کشور تغییر پیدا کرده و موسیقی‌های مورد علاقه شان، موسیقی محلی جنوبی شده. جالب اینجاست که این اتفاق در خصوص جوانان هرمزی کاملا برعکس اتفاق افتاده و آنها با دیدن گردشگرانی که از کلانشهرها به هرمز می‌آیند، رنگ و لعاب شهری به خود گرفته‌اند. دیدن این منظره بدور از هر قضاوتی تلاقی جذابیست.

بعد از یافتن تعدادی از دوستان قدیمی و اصطلاحا “خانواده هرمز” تصمیم بر آن شد تا خود را برای کمپ کردن آماده کنیم. کمپ کردن در طبیعت هرمز یکی از لذت‌های وصف‌نشدنی سفر به هرمز به حساب می‌آید که برای خیلی از افراد از جمله خودم از دلایل اصلی سفر به هرمز است. پس از مدت‌ها خود را برای زندگی کمپی آماده می‌کردم و برای آن بسیار هیجان داشتم. بنابراین پس از شارژ کردن تلفن‌ها و وسایل برقی دیگر کم‌کم خود را برای رفتن آماده کردیم.

نزدیک ظهر بود که از خانه بیرون زدیم. برنامه این بود که بعد از صرف نهار در شهر، خرید ملزومات را انجام دهیم و به سمت نقطه مورد نظر کمپ راه افتیم. نباید زمان را از دست می‌دادیم تا بتوانیم قبل از غروب کمپ را بنا کنیم.

هرمز

هرمز گردی : برنامه روز اول

گشت زدن در شهر همیشه جذابیت‌های خاص خود را دارد. دیدن بومیان با فرهنگ و لباس‌های خاصشان، کودکان بامزه هرمزی که در کوچه پس کوچه‌ها شادانه به دنبال هم می‌دوند و با اینکه لباس‌هایشان کهنه است و مثل بچه‌های امروزی موبایلی ندارند که با آن بازی کنند، از ته دل می‌خندند. امتحان کردن نان‌ها و غذاهای محلی و گپ زدن با “خاله‌ها و خالوها”. قدم زدن در خیابان ساحلی منتهی به اسکله که معمولا چند آشنا در این مسیر به پستتان می‌خورد. دوستانی که معمولا پاییز و زمستان هرسال در هرمز ممکن است ملاقاتشان کنید. خانواده هرمز.

کوچه پس کوچه هرمز

مدرسه اچ (H)

در مسیر سری هم به مدرسه شریعتی، بنایی مربوط به دوره پهلوی که توسط جری پولاک و بصورتی منحصر به‌فرد ساخته شده زدیم. این مدرسه از این جهت به مدرسه اچ معروف است که معماری آن از نمای بالا به شکل حرف H (حرف اول هرمز) ساخته شده. معماری این بنا به‌گونه‌ای است که باد را به سراسر نقاط و کلاس‌ها می‌رساند و آنها را خنک نگه می‌دارد. البته این بنای شاخص معماری همچون بسیاری از ابنیه تاریخی کشور بدون نگه‌داری رها شده و مراقبتی از آن نمی‌شود.  

مدرسه اچ (H)

سوپر مرکزی هرمز

پس از گشت و گذار در شهر و خوردن ناهار که در چنین شرایطی معمولا یک فلافل پر و پیمان است و با نزدیک شدن زمان غروب باید می‌رفتیم. اما پیش از رفتن باید ملزومات خود برای حداقل سه روز را خریداری می‌کردیم. نکته‌ای که در شهرهای کوچکی چون هرمز وجود دارد عدم وجود سوپرمارکت‌ها و بازارهای بزرگ است.

اما هرکس که پا به هرمز گذاشته باشد قطعا اسم “سوپر مرکزی” را شنیده است. سوپر مارکتی بزرگ که بعد از این سالها و با توجه به استقبال افراد اقدام به تامین انواع نیازهای خوراکی و کمپی کرده و تقریبا هرچیزی که بخواهید را می‌توانید در آن پیدا کنید. سوپر مرکزی یکی از نقاط کلیدی هرمز به حساب می‌آید که در آنجا احتمال دیدن افراد آشنا هم زیاد است. البته شما باید جدا از خرید‌های سوپرمارکتی، خریدهای میوه و سبزیجات خود را از جاهای دیگر انجام دهید. در نظر داشته باشید که میوه‌فروشی‌ها در هرمز ظهرها فقط تا ساعت ۱۴ باز هستند و در صورت از دست دادن این زمان باید تا ساعت ۱۷ منتظر برگشتشان بمانید.

همسفران

هوا رو به تاریکی می‌گذاشت که من به همراه دو دوستم و خریدهایمان با یک سه‌چرخ به سمت محل مورد نظرمان برای کمپ در “چنددرخت” راه افتادیم. هوا تقریبا تاریک شده بود و می‌دانستیم که باید کمپ را در تاریکی بنا کنیم. سه‌چرخ نمی‌توانست ما را دقیقا تا نقطه مورد نظر برساند و مجبور بودیم با کوله و وسایل و خریدهایمان پیاده در تاریکی به طرف مقصد حرکت کنیم. یکی از نکاتی که در زندگی کمپی باید به یاد داشته باشید، همراه داشتن هدلامپ یا هر نوع نوری برای ساعات تاریکیست. در روزهایی که ماه بزرگ و نزدیک به کامل شدن باشید البته نیازتان به نور کمتر خواهد بود و اما در هرصورت همراه داشتن منبع نوری ضروریست.

کمپ زدن در جزیره هرمز

بعد از ۱۵ دقیق پیادی‌روی به یک رودخانه نمکی رسیدیم که به دریا می‌ریخت این نشانه‌ای بود که به محل کمپ مورد نظر رسیده ایم. فاصله‌مان از ساحل حدود ۵۰ متر بود و درختانی در اطرافمان وجود داشتند. در تاریکی شب حتی با هدلامپ اطلاعات بیشتری به دست نمی‌داد.

بارها و وسایل را زمین گذاشتیم و گشتی در اطراف زدیم تا بهترین جا را برای برقرار کردن چادرها را پیدا کنیم. نکاتی هستند که باید برای محل بناکردن چادر در نظر بگیرید. سطح زیرین محل بنای چادر باید حداکثر مسطح و بدون سنگ باشد. البته احتمالا نتوانید محلی که ۱۰۰% صاف باشد پیدا کنید که در اینصورت باید شیب را طوری در نظر بگیرید که محل قرارگیری سرتان در بالای شیب قرار گرفته باشد. سعی کنید محلی پیدا کنید که کمترین باد را داشته باشد. در عین حال پناه کوه جای مناسبی برای چادر زدن نیست. شاید بدینصورت از باد در امان باشید اما در صورت ریزش باران ممکن است شما را آب ببرد!! اگر نمی‌خواهید سر و صدای چادر خواب شب را از شما بگیرد توجه داشته باشید در چادر نباید در جهت بادگیر قرار بگیرد.

غروب هرمز

رحمت…

پس از اندکی کلنجار به خاطر باد که روند برپاکردن چادر را مختل می‌کرد چادرها بنا شدند. از آنجا که از پیش وضعیت هوا را بررسی کرده بودیم و می‌دانستیم باران در راه است قید روشن کردن آتش را زدیم. هوا سرد نبود ولی وقتی باد می‌وزید کمی خنک می‌شد. ابرها نزدیکتر و فشرده‌تر می‌شدند. تصمیم گرفتیم آن شب زودتر بخوابیم و در چادرها بمانیم تا از خیس شدن در امان باشیم. باران‌ها در جنوب کشور شکل خاصی دارند. ممکن است گاهی دو روز پشت سر هم باران ببارد. یا اینکه بطور ناگهانی بارانی شدید آغاز شود و اندکی بعد قطع شود. تحلیل و امیدواری ما نهایتا مورد دوم بود!

تقریبا خواب بودم که احساس کردم که صدای آرامش‌بخش امواجی که به ساحل می‌رسیدند با صدای برخورد مداوم و شدید قطرات درشت باران بر کاور چادر تلفیق شد. باران نسبتا شدیدی بود ولی بنظر می‌رسید در چادرها در امان باشیم. پشت پلکهای بسته‌ام بیدار شدن فردایم در ساحلی بکر در هرمز که تازه باران آنرا شسته و آفتابی از لای ابرها که صورتم را می‌نوازد را تصویر می‌کردم. خیال‌پردازی در مورد صبح رویایی فردا و صدای مکرر باران بر پوشش چادر که به لالایی بدل شده بود مرا آسوده به خواب برد.

۵/۵ - (۶ امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×